لبه تیغ

 

 

 

شاید بازی خوبی بود و پس از مدتها بود که می دیدم ملوان توانسته، بازی باخته را به سمت تساوی و برد ببرد ولی این داستان پایان خوشی نداشت و مثل 3 هفته ی قبل برد ندیدیم و به صف قعر نشینان نزدیک شدیم، تساوی سپاسی مقابل تذاکتور علاوه بر نشان دادن و ارسال پیغام منسجم شدن این تیم تهدیدی برای ما تلقی می شود که باید به شیراز و بازی با سپاسی برویم. نمی خواهم خیلی فوتبالی مطلب بنویسم و سعی می کنم احساسی به قضیه نگاه کنم. در روز گاری که مشکلات اقتصادی و مالی و اجتماعی و ... زیاد است، تمام هم و غم ما فوتبالی ها پس از خانواده ملوان است و بس. خیلی سعی کردم زدن 3گل به سپاهان را در عین خوردن 4 گل مثبت ارزیابی کنم ولی نشد، با خودم گفتم؛ مگر راه آهن در اصفهان به سپاهان دو گل نزد و فقط هت تریک سزار سپاهانی ها را نجات نداد؟ احساس ملوانی بودنم گفت: بنگر اخراج شده بود و آنها دو نفره شده بودند. گفتم: مگر داماش در ورزشگاه خالی با گل مشکوک دقیقه ی نود عماد رضا قافیه را نباخت؟ پس ما چرا گل خوردیم؟ احساسم گفت: در آن بازی سزار هنوز عضو سپاهان نبود و بی برنامگی در خط حمله ی آنها موج می زد .... 

حرفهایم زیاد است و گله هایم زیاد و نگرانیم بابت قعر نشینی زیاد.